به نام خدا
سلام
نمی دونم کجای زندگیم امتحانه کجاش یه زندگی معمولی
نه انگار همش امتحانه همش. و هر کی بیشتر بدونه امتحانش سخت تر و سخت تر و سخت تره.
بعضی وقت ها می گم خوش به حال اونایی که هیچی نمی دونن و از دنیا فقط همین رو می دونن که نفس کشیدن واجبه و لذت داره و اگه نتونن نفس بکشن می میرن. تنها در همین حد می دونن که چطور از خودشون دفاع کنن تا زنده بمونن و چطور از هر چی دور و برشونه استفاده کنن تا زندگیشون شیرین باشه.
بعد می بینم نه خوش به حالشون نیست در برابر اونایی که بعد یه عالمه سختی حالا پاداشی گرفتن که ارزشش قابل مقایسه با پاداش قبلی ها نیست. و لذتی از زندگی می برن که توصیف شدنی نیست.
می دونم جلو تر روشنایی هست. اما تو مسیر تاریک بعضی وقت ها چراغ قوه باطری هاش ضعیف می شه و مسیر رو ترسناک می کنه.
راه همون راه درست و زیبا و پر از گل و گیاه تو روشناییه. اما بعضی وقت ها امتحان می شم و روشنایی کم می شه. ولی من هنوز یه ذره از تاریکی می ترسم.